یک ماه و یک روز
از اومدنت یک ماه و یک روز گذشت... یک ماهه که عطر تنت رو حس میکنم و زندگی دوباره جاری میشه تو رگهام. بودن تو و یسنا در کنار بابای مهربونتون بهترین انگیزه من برای قوی تر بودنه.
این یک ماه رو با استرس رفلاکست سر کردیم و با هر قطره شیری که مانع نفسهات میشد تنمون لرزید...خداروشکر که توی نازنین یادگرفتی چطور تلاش کنی برای رهایی ازین وضع.
الان دیگه با چشم دنبالمون میکنی و گهگداری خنده ای تحویلمون میدی و این یعنی که داری یاد میگیری ارتباط برقرار کنی چشم بادومی کله گردویی من.
یک ماهگیت مبارک نفس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی