رستا جانرستا جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

رستای دنیای ما

ده ماهگی

فرشته کوچکم،این روزها در تلاشی برای ایستادن و قدم برداشتن، شیطنت و حمله به کتاب و دفتر خواهری ، خاطرت خیلی براش عزیزه که دعوات نمیکنه. اینقدر این روزها دفتر مشق و املا پاره کردی که نگو و نپرس.جدیدا یاد گرفتی بای بای کنی.وقتی میپرسم چی خوردی میگی به! شیرین شیرینک !ده ماهگیت مبارک
1 خرداد 1396

کلاغ پر گنجشک پر

جدیدا همه اش سرپایی جان مادر گاهی پیش خودم میگم کف پاهاش درد نمیگیره ازین همه نشستن و پاشدن و چه اراده ای داری جانکم. فرشته کوچولوی خونه ما که این روزها خیلی وابسته من شدی وقتی باهات کلاغ پر بازی میکنم انگشت من رو بلند میکنی و به زبون خودت میگی پر و غش غش میخندی. قربون اون خنده های از ته دلت بشم من که همه خستگی رو ازتنم در میاره .به قول بابا تو کجا بودی اینقدر دیر اومدی دلبرکم....
25 فروردين 1396

رستاگونه

رستای شیرین من الان که دارم برات مینویسم تو یه طرفم نشستی و سعی میکنی با گرفتن دستت به جایی بلند شی و دنیا رو از بالاتر ببینی. امروز هفت ماه و یک روزه ای و تو این مدت بعد از سینه خیز رفتنهای عقبکی و چرخیدنهای ساعت وار بالاخره در شش ماه ده روزه گی درست وقتی که داشتم از سینه خیز رفتنت فیلم میگرفتم برآن شدی من مادر رو سوپرایز کنی و وسط فیلمت چهاردست و پا بقیه مسیر رو طی کردی و من شادمانه به واسطه شبکه های مجازیمون فیلمت رو به همه جا مخابره کردم. دوتا مروارید خوشگلت درست از فردای واکسن شش ماهگی رخ نشون دادن و حسابی درگیر شدی باهاشون. از پنج ماه و نیم کمکی رو برات شروع کردیم و تو عاشق خوردن بودی تا وقتی به سوپ رسیدیم ومبلت برای خوردن ناپدید شد. ر...
2 اسفند 1395

خنده های مستانه

جدیدا با هر صدای ما و جنگولک بازیهای ما خندهای قشنگی تحویلمون میدی. نمونه اش همین امشب بود وقتی با یسنا داشتیم دنبال کلمه برای حرف پ میگشتیم و تو صورتت حرف میزدیم جنان غش غش میخندیدی که قند رو تو دل ما سه تا آب کردی عسلکم.
11 آبان 1395

صدروزگی

زیبای من!روزها پشت هم به تندی درحال گذر است.هر روز پر از تجربه ایم باهم. تجربه های شیرین و دوست داشتنی. دستهای کوچولوت رو کشف کردی و سعی میکنی به هم برسونیشون.شست خوردنت که از دوماهگی شروع شده این روزا به اوج خودش رسیده و یه جورایی باعث کمتر شیرخوردنت شده ولی آرامشی که بهت میده رو دلم نمیاد ازت بگیرم هرچند که دکترت ازم خواسته که حتما ترکت بدم ولی مگه میشه... اصلا دمر شدن رو دوست نداری و واسه همین هم هیچ تلاشی برای غلت زدن نمیکنی و همونطور که خوابیدی تکون نمیخوری تنبلک کوچولوی من. چقدر دنیای شما دوخواهر متفاوته و این رو میشه خیلی راحت از همین نوزادی تو تشخیص داد .جس میکنم شخصیت بی نهایت آرومتر و صبورتر از یسنا داشته باشی نازنینم. امر...
10 آبان 1395